..........................

پروردگارم

normal_Avazak_ir-Space7

خواسته ام در این جایگاه، یعنی جایگاه بنده فقیر ناامید،

آن است که:

گناهان گذشته ام را بیامرزی

و در باقیمانده عمرم،مرا از گناه باز داری …

 

[ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ] [ 12:38 ] [ kowsar ] [ ]

دلخوشی هایم کم نیست
همه چیز هست برای تنها نبودن
اما
من دنبال کسی هستم برای باهم بودن
دلخوشی من زمزمه کردن نام توست
زیر لبهایم میترسم آن را هم از من دریغ کنی
آهسته در گوش خیالم بگو با دل من میمانی

[ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ] [ 12:8 ] [ kowsar ] [ ]

عکس عاشقانه

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

 

 


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, ] [ 19:4 ] [ kowsar ] [ ]

روزی که به دنیا آمدی یک نفر بودی برای یک دنیا

ولی حالا یه دنیا هستی مال من…

[ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, ] [ 14:18 ] [ kowsar ] [ ]

الهی

الهی…

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی

پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که به غیر از این خانه مرا نیست.

 

[ یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, ] [ 19:37 ] [ kowsar ] [ ]

انتظار

در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:

چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.

بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.

و گفت:

دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.

 

[ یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, ] [ 19:32 ] [ kowsar ] [ ]

اعتراف می کنم

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

 

اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووونبلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت.گفتم منم همینطور.گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

 
[ پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, ] [ 13:22 ] [ kowsar ] [ ]